عرفی:گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما بوی پیراهن یوسف دهد اندیشه ی ما
❈۱❈
گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما
بوی پیراهن یوسف دهد اندیشه ی ما
اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست
روبه از بی جگری رم کند از بیشه ی ما
❈۲❈
کوهکن صنعت ما داشت ولی فرق بسی است
قوت بازوی دل می طلبد تیشه ی ما
در دل ما غم دنیا غم معشوق شود
باده گر خام بود پخته کند شیشه ی ما
❈۳❈
عرفی افسانه تراشی به خموشی بفروخت
لله الحمد که آزاد شد از پیشه ی ما
کامنت ها