گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عرفی:عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد ناید ز دل که ما را، اندوهگین ندارد

❈۱❈
عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد ناید ز دل که ما را، اندوهگین ندارد
مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرت کان حسرت شهادت، عیدی چنین ندارد
❈۲❈
صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرین گو یک نفس که گلگون، در زیر ران ندارد
کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکن او را بت است در سر، در آستین ندارد
❈۳❈
در خلوت ار به جاه است، این عرض و طول طاعت باور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد
آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دین ظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین ندارد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳۱۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمید زارعیِ مرودشت
2016-11-01T13:39:34
.در تصحیح جواهری این غزل یک بیت اضافه دارد..عیدی چنین که زاهد، اندوهِ دین نداردناید ز دل که ما را اندوهگین ندارد.مردم به عید قربان، در عیش و من به حسرتکان حسرتِ شهادت، عیدی چنین ندارد.صورت نبسته فرهاد، کارش، وگر نه شیرینگو یک نفس که گلگون، در زیرِ ران ندارد.کافرتر است زاهد، از برهمن، ولیکناو را بت است در سر، در آستین ندارد.در خلوت ار به جاه است، این عرض و طولِ طاعتباور کنم که زاهد، خود را بر این ندارد.این دیرِ عشق و در وی، حور و ملک به طاعتجز دوست کیست اینجا رو بر زمین ندارد.آن ها که دانی ای دل، از زاهدان بی دینظاهر مکن به عرفی، کو نیز دین نداردعرفی‌شیرازی