عرفی:منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش
❈۱❈
منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش
مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش
فلک به چرب زبانی، گدای فرصت نیست
به مدعی ندهی، گوهر یگانهٔ خویش
❈۲❈
ز نفخ صور نه توفان نوح بی خطر است
چرا نتازد عنقا به آشیانهٔ خویش
به وعده گاه تو امید آنقدر بنشاند
که در دیار خودم سوخت خانهٔ خویش
❈۳❈
خراب آتش رمز محبتم عرفی
که در شرار نهان می کند زبانهٔ خویش
کامنت ها