عرفی:چو لاله گون شوی از باده، در چمن مستم چو مشک بیز کنی طره، در ختن مستم
❈۱❈
چو لاله گون شوی از باده، در چمن مستم
چو مشک بیز کنی طره، در ختن مستم
دل برهمنم، از سایهٔ صنم داغم
دماغ بلبلم از نکهت چمن مستم
❈۲❈
نه شکل سبحه شناسم نه صورت محراب
ز فکر دار و اندیشهٔ رسن مستم
مگو که خرقه و زنار پوش و باده مکش
که تیز دستم و از جام برهمن مستم
❈۳❈
در معامله دربند می فروش، که من
حریف عشقم و از خون خویشتن مستم
حیات و موت من ای خضر عشق پرورد است
نه در لباس تو در کفن مستم
❈۴❈
به ناله تیشهٔ فرهاد گوید این دستان
که از حلاوت بازوی کوهکن مستم
ز بزم دوست که گوید، که از قدح نوشان
تهی پیاله تر از من نبود و من مستم
❈۵❈
بهشتیان چه شناسند مستیم عرفی
نه از شراب طهور، از می سخن مستم
کامنت ها