عرفی:خاموشی من قفل نهانخانهٔ عشق است افسانهٔ من گریهٔ مستانهٔ عشق است
❈۱❈
خاموشی من قفل نهانخانهٔ عشق است
افسانهٔ من گریهٔ مستانهٔ عشق است
دیوانه دل من که درو فتنه زند جوش
گنجی است که آرایش ویرانهٔ عشق است
❈۲❈
شوریده شد از ناخن عشق این دل صد شاخ
این زلف پریشان شده از شانهٔ عشق است
صد دشنه خورد عقل که خاری کشد از پای
اینها گل آن است که بیگانهٔ عشق است
❈۳❈
از منطق و حکمت نگشاید اثر شوق
اینها همه آرایش افسانهٔ عشق است
هر شمع که در انجمن دهر برافروخت
گر آتش طور است که پروانهٔ عشق است
❈۴❈
عرفی دل افتادهام از کعبه چه جویی
دیری است که او فرش صنمخانهٔ عشق است
کامنت ها