عرفی:ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد
❈۱❈
ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای
گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد
ز شعر دم مزن آواز قدس را بشنو
که شعر روی تو را در زمانه نیلی کرد
❈۲❈
ز منجنیق ملامت در آتش افکندت
مگو در آتش او گوهرم خلیلی کرد
صدای طعنه بلند است گوش هوش بدار
که صوت مور در این مرحله صهیلی کرد
❈۳❈
بدین مناز که طبع تو عز یکتایی
بدست کرد که او این نکرد سیلی کرد
گرفتم آنکه رسد نازشت نه هر که بفضل
یگانه شد ملکش سعی در ذلیلی کرد
❈۴❈
اگر عدیل ترا داشت کینه کمتر داشت
سپهر اینهمه با تو ز بی عدیلی کرد
بخیل طبعی دوران دوست دشمن بین
که در عدیل چو تو ناکسی بخیلی کرد
کامنت ها