عرفی:خدایگانا ! دی بی تو در وثاق امید نشسته بودم و در بر زمانه کرده فراز
❈۱❈
خدایگانا ! دی بی تو در وثاق امید
نشسته بودم و در بر زمانه کرده فراز
که محرمی زدرم ناگهان درآمد و گفت
که ای ضمیر تواسرار غیب را غماز
❈۲❈
بگویمت خبری کز نهایت ندرت
نتیجه های خیال ترا بود انباز
همای اوج سعادت فلان که عزت او
بنزد شه بود از عز همگنان ممتاز
❈۳❈
چو جعد شاهد دولت بدست عزت داشت
رکاب شاه پلنک افکن هژبر اندازد
بهشت ناگهش از پی چو روزگار قدیم
عنان مصلحت داور لطیفه طراز
کامنت ها