عرفی:عابدی از شمع هدی نور یاب گشت شبی مرغ دلش صید خواب
❈۱❈
عابدی از شمع هدی نور یاب
گشت شبی مرغ دلش صید خواب
نیم شبی واقعه رو نمود
دید که بر فرق سپهر کبود
❈۲❈
خوابگه عرش برین دوش اوست
منظره عرش نشین دوش اوست
صبح که مرغ دلش از خواب جست
چشم بمالید و بزانو نشست
❈۳❈
دمبدم از واقعه نیم شب
داشتی انگشت تحیر بلب
وسوسه پایی بدلش برفشرد
دست سوی مطهره آب برد
❈۴❈
ساخت وضوئی و عبادات کرد
دست بر آورد و مناجات کرد
کی تو بر آرنده حاجات ما
وی تو پذیرنده طاعات ما
❈۵❈
نیستم آگاه زتعبیر خواب
بازنما صورت تأثیر خواب
بادلی اندر کف حسرت زبون
رفت زمعبد متحیر برون
❈۶❈
دید که ماتمزده دردناک
مضطرب افتاده چو ماهی بخاک
نوحه کنان، اشک فشان، سینه کوب
چهره زمین سای و مژه خاک روب
❈۷❈
آمد و برداشت سرش از زمین
اشک فشاند از مژه اش زآستین
گفت که ای مرد بر آشفته حال
صورت و معنی همه حزن و ملال
❈۸❈
گوهر اشک تو وفات که سفت
دست بزانو زده نالید وگفت
شمع شبستان امل بایزند
صدر شهان جان ازل بایزند
❈۹❈
عابد دلسوخته چون این شنید
گشت دلش خون وزمژگان چکید
راه حریم حرم او سپرد
دوش ادب را بته نعش برد
❈۱۰❈
آمدش از عرش صدایی بگوش
کی ز شرف پایه عرشت بدوش
شب که ترا مستی غفلت فزود
واقعه بولعجبت رخ نمود
❈۱۱❈
درنگر این صورت تأثیر اوست
جلوه ده معنی تعبیر اوست
روحش از این زمزمه پرواز کرد
عربده بانفس خو آغاز کرد
❈۱۲❈
گفت که ای نفس تو خود کیستی
وین همه بیهوده چه میزیستی
نعش یکی دعوی عرشی کند
در ته آن دوش تو فرشی کند
❈۱۳❈
آنهمه عزاینهمه ذلت زچیست
خود بده انصاف که تقصیر کیست
شرمت ازین زمزمه پست باد
شرمت ازین غفلت پیوست باد
❈۱۴❈
نعش یکی مرده بود عرش تو
کوش که تا عرش بود فرش تو
عرفی از این دایره برگیرپای
تا شودت پای طلب عرش سای
❈۱۵❈
میل کش دیده امید باش
نفس بکش زنده جاوید باش
کامنت ها