عرفی:انجمن آرای درون با یزید محفلی آراست بجمعی مرید
❈۱❈
انجمن آرای درون با یزید
محفلی آراست بجمعی مرید
محفلی آرایش صحن فلک
فرش حریمش ز جناح ملک
❈۲❈
نور فشاننده تر از جام جم
کرده شبستانی و شمعی بهم
دود چراغش چکند در دماغ
انجمنی کو بودش شبچراغ
❈۳❈
چهره برافروخته از شرم عشق
مست سماع از نفس گرم عشق
کرده زمستی بلبش هرزه جوش
هرزه نگویم که نیم اهل هوش
❈۴❈
راز دورن پرده گشائی گرفت
نور نفس اوج گرائی گرفت
گفت که میگویم و نبود گناه
نیست در این جامه بغیر ازاله
❈۵❈
جلوه گر از جامه هستی منم
معنی هشیاری و مستی منم
در حرم و دیر منم جلوه گر
کافر و دیندار مرا سجده بر
❈۶❈
رشته هردام زمن پیچ پیچ
هر چه بجز هستی من هیچ ، هیچ
چون دلش از رشته توحید رست
رشته آمیزش وحدت گسست
❈۷❈
جملگی آن میوه که افشانده بود
باز فشاندند بر آن باغ جود
از اثر لذت آن لب مکید
نی غلطم لب زندامت گزید
❈۸❈
گفت که این دعوی قدوسیست
و زلب ما نغمه ناقوسیست
گرد گر این نغمه سراید لبم
یا بچنین هرزه گر آید لبم
❈۹❈
تیغ بر آرید و هلاکم کنید
کنج نهانخانه بخاکم کنید
چون می توحید دگر نوش کرد
می زد و اندیشه فراموش کرد
❈۱۰❈
هرزه دوشینه درآمد بجوش
لیک برآن هرزه فدا عقل و هوش
مستمعان تیغ برافراشتند
تخم عدم خیزی خود کاشتند
❈۱۱❈
هر که بعضویش سبک تیغ راند
تافته زو تیغ و بخونش نشاند
بود یکی زان همه آهسته تر
دست و زبانی زکمر بسته تر
❈۱۲❈
بست به بردست و زبان کرد باز
تا چه برون آید از آن گنج راز
دید که هوش دل و دستیش سوخت
زمزمه دعوی هستیش سوخت
❈۱۳❈
دیده بیاراست بدیدار بزم
لاله فشان دید سمن زار بزم
گفت چه باد ازره این روضه خاست
کزورق گل چمن کربلاست
❈۱۴❈
صورت آنحال برنگی که بود
خواند برآن بلبل معنی سرود
گفت چه با شعله ستیزد مگس
سوختن وی نبود جرم کس
❈۱۵❈
هر که بمعشوق کشد تیغ کین
مرگ برون آردش از آستین
آن نه منم کز لبش این نغمه زاد
اوست که آن نغمه تواند گشاد
❈۱۶❈
این منم از هر نفسی بسته لب
بر نفس لب زده مهر ادب
عرفی ازین زمزمه لب را مسوز
هان نتراود نفست لب مدوز
❈۱۷❈
راز فرو خور که دلت ریش باد
حوصله معرفتت بیش باد
کامنت ها