عرفی:از آن زباده شوق تو هوش جان دزدم که لذت غمت از کام او نهان دزدم
❈۱❈
از آن زباده شوق تو هوش جان دزدم
که لذت غمت از کام او نهان دزدم
تو گرم رانی و سوزم که چون رسی بر من
چگونه شیوه گرمی از آن عنان دزدم
❈۲❈
خوش آن وصال که هر دم حلاوت نگهت
دل از نگاه وز دل جان و من زجان دزدم
بجور تا کنم او را دلیر میخواهم
که فاش گویم و پنهان اثر از آن دزدم
❈۳❈
بجرم عشق توفردا بدوزخ ار افتم
تمام آتش دوزخ در استخوان دزدم
خوش آنکه یار بمن بدگمان شود عرفی
که لذت ستم از زخم امتحان دزدم
کامنت ها