عرفی:از باغ چنان رخت ببستیم و گذشتیم شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
❈۱❈
از باغ چنان رخت ببستیم و گذشتیم
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهده رستیم وگذشتیم
❈۲❈
هر گه که بما راحتیان راه گرفتند
لختی دل آن طائفه خستیم وگذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را بدل سوخته بستیم وگذشتیم
❈۳❈
گفتند که از کعبه گذشتن نه زهوش است
گفتیم که ما مردم مستیم وگذشتیم
صد جا بکمند آمده بودیم درین راه
چون برق زبند همه جستیم وگذشتیم
❈۴❈
هر گاه که چشم من و عرفی بهم افتاد
در هم نگرستیم وگرستیم وگذشتیم
کامنت ها