عرفی:ای تو بامرزش و آلوده ما وی تو بغمخواری و آسوده ما
❈۱❈
ای تو بامرزش و آلوده ما
وی تو بغمخواری و آسوده ما
رحمت تو کعبه طاعت نواز
عدل تو مشاطه عصیان طراز
❈۲❈
لطف تو دلال متاع گناه
حلم تو بنشانده غضب را پناه
منفعلیم از عمل ناسزا
گر همه نیکست بپوشان ز ما
❈۳❈
راستی ما ز ریا شرمسار
بندگی از نسبت ما شرمسار
تا ابد از معصیت آزرم ده
حوصله ضامن این شرم ده
❈۴❈
من که و سنجیدن بازوی عدل
به که نباشم بترازوی عدل
ور کرمت میزندم در دهان
تا بگشایم لب خواهش فشان
❈۵❈
چشم و دلم گرسنه چشمان تو
سیر نگردند ز احسان تو
آنچه بآن می سزم آنم بده
برتر از آن نیز عنانم بده
❈۶❈
صاف امیدم بلب بیم ریز
گرد مرا در ره تسلیم ریز
کام مرا شهد عبادت ببخش
چون بچشم فهم حلاوت ببخش
❈۷❈
شهپر جبریل نیازم بده
راه بخلوتکه رازم بده
در حرم عشق درون آورم
شیفته و مست برون آورم
❈۸❈
این گل پژمرده که در باغ جود
دست بدست آورمش در وجود
رایحه عطر وفایش بده
گوشه دستار رضایش بده
❈۹❈
تا بدماغی که رساند نسیم
غش کند اندیشه امید وبیم
نشاه توحید در آید بجوش
مستی جاوید بر آرد خروش
❈۱۰❈
بحر عطای تو جواهر شمار
بی اثر باد طلب موج زار
تا طلبم وای که دل خون کنم
خواهشم آموخته چون کنم
❈۱۱❈
با نفس این نغمه بشوئیم به
حرف ادب سوز نگوئیم به
طره خواهش برضا نشکنیم
بال و پر مرغ دعا نشکنیم
❈۱۲❈
عرفی از این نغمه زنی شرم دار
عهد طلب بشکن و دل گرم دار
مصلحت کار چه دانیم ما
بذر تمنا چه فشانیم ما
❈۱۳❈
آدمی هیچ تر از هیچ کیست
تا کند اندیشه از بهر زیست
دیدی اگر مصلحتی در عدم
بر اثر آن زدی اکنون قدم
❈۱۴❈
مصلحت ما دگری دیده است
او بکند هر چه پسندیده است
شادم از او گر غم وگر شادیست
معنی این بندگی آزادیست
کامنت ها