عرفی:گر خدا یار دلنواز نداد بنوازش مرا نیاز نداد
❈۱❈
گر خدا یار دلنواز نداد
بنوازش مرا نیاز نداد
آنکه خوی پلنگ داد مرا
دل و طبع زمانه ساز نداد
❈۲❈
در دم افزود روز گونه وصل
که سزای شب دراز نداد
چون بخود دوست داریم که فلک
یک نشیب مرا فراز نداد
❈۳❈
سیم قلب حیات از خست
چرخ دانم گرفت و باز نداد
تا بنازم کشد درآخر کار
اولم دیدگان باز نداد
❈۴❈
بس که عرفی بزرق شهرت داشت
قلب او را کسی گداز ندارد
بسر انجام جم وکی چه نهم بیهده گوش
کمترین بازی افلاک همان خواهد بود
❈۵❈
عرفی از دیر مغان دست نداری هر چند
بر دلت بستن زنار گران خواهد بود
کامنت ها