عرفی:زبهر داغ که مستان علاج می طلبند که جام می شکنند و زجاج می طلبند
❈۱❈
زبهر داغ که مستان علاج می طلبند
که جام می شکنند و زجاج می طلبند
فروغ مشعله شمع راه تیره دلان
چراغ در دل شبهای واج می طلبند
❈۲❈
شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند
زهم هنوز نهان تخت و تاج می طلبند
مباد لذت بیماری دل آنان را
که اعتدال زبهر مزاج می طلبند
❈۳❈
فغان زجلوه آن هست کاهل دین بدعا
زبهر طاعت ایزد رواج می طلبند
گذر بکوچه همت مبادشان عرفی
که کام دل ز در احتیاج می طلبند
کامنت ها