اوحدی:شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت
❈۱❈
شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت
حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت
حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسر
به پیش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت
❈۲❈
ز چین زلف تو رمزی چو نافه سربسته
درین دو روز به مشک ختن بخواهم گفت
حکایت زقن و زلف و عارضت، یعنی
حدیث یوسف و جاه و رسن بخواهم گفت
❈۳❈
به جان رسید درین پیرهن تنم بی‌تو
به ترک صحبت این پیرهن بخواهم گفت
رقیب قصهٔ دردم که گفت می‌گویم
رها مکن که بگوید، که من بخواهم گفت
❈۴❈
جنایتی که تو بر جان اوحدی کردی
گرم به گور بری در کفن بخواهم گفت
کامنت ها