گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد جوری که آن بت می‌کند بی‌اختیاری می‌برد

❈۱❈
دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد جوری که آن بت می‌کند بی‌اختیاری می‌برد
چندیست تا بر روی او آشفته گشته این چنین نه سر به جایی می‌کشد، نه ره به کاری می‌برد
❈۲❈
من در بلای هجر او زانم بتر کز هر طرف گویند: می‌چیند گلی، یا رنج خاری می‌برد
با دل بسی گفتم، کزو بگسل، چو نشیند این سخن من نیز هم بگذاشتم تا: روزگاری می‌برد
❈۳❈
ای مدعی، گر پای ما در بند بینی شکر کن تا تو نپنداری کسی زین جا شکاری می‌برد
عشق ار نمی‌سازد مرا معذور باید داشتن کز تشنگی پنداشتم: آن می‌خماری می‌برد
❈۴❈
تا چند گویی:اوحدی یاری نمی‌خواهد ز کس یارش که باشد؟ چون جفا از دست یاری می‌برد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۸۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها