اوحدی:جز لبم شرح میان او نکرد جز دلم وصف دهان او نکرد
❈۱❈
جز لبم شرح میان او نکرد
جز دلم وصف دهان او نکرد
روی اقبالی ندید آن سر، که زود
جای خود بر آستان او نکرد
❈۲❈
راز دل زان فاش میگردد، که دوست
چارهٔ درد نهان او نکرد
هر که قتل ما بدید آگاه شد:
کان به جز تیر و کمان او نکرد
❈۳❈
آنکه سر در پای عشق او نباخت
دست وصل اندر میان او نکرد
خاطر آشفتهٔ ما کی کند؟
عشرتی کندر زمان او نکرد
❈۴❈
بر که نالد اوحدی زین پس، که دوست
گوش بر آه و فغان او نکرد
کامنت ها