اوحدی:سوز تو شبی بسازم آورد وندر سخنی درازم آورد
❈۱❈
سوز تو شبی بسازم آورد
وندر سخنی درازم آورد
زان دم که تو روی باز کردی
از هر چه به جز تو بازم آورد
❈۲❈
گر تیغ زنند رخ نپیچیم
زین قبله که در نمازم آورد
اقبال به کعبهٔ وصالت
بیدرد سر مجازم آورد
❈۳❈
چون توبهٔ منزل امانی
با بدرقه و جوازم آورد
لطف تو به مکهٔ حقیقت
از بادیهٔ حجازم آورد
❈۴❈
آن بخت که دل به خواب میجست
بیدار ز در فرازم آورد
این قاعدهٔ نیازمندی
در عهد تو بینیازم آورد
❈۵❈
چون دید که: شمع جمع عشقم
اندوه تو در گدازم آورد
گستاخی اوحدی برتو
در غارت و ترکتازم آورد
کامنت ها