گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:نمی‌بینم بت خود را، نمی‌دانم کجا باشد؟ دلم آرام چون گیرد؟ که جان از وی جدا باشد

❈۱❈
نمی‌بینم بت خود را، نمی‌دانم کجا باشد؟ دلم آرام چون گیرد؟ که جان از وی جدا باشد
کسی حال دل مجروح من داندکه: همچون من به سودایی گرفتار و به دردی مبتلا باشد
❈۲❈
من اندر مذهب عشقش بزرگین طاعت آن دانم که سر بر آستان او و دستم بر دعا باشد
چو روی او نمی‌بینم نباشد دیده را سودی وگر خود خاک کوی او سراسر توتیا باشد
❈۳❈
به گرد دانهٔ خالش کسی گردد که روز و شب در آب دیده سرگردان بسان آسیا باشد
نگارا، از وصال خویش ما را شادمان گردان اگر چه منصب وصل تو بیش از حدما باشد
❈۴❈
مراد اوحدی یکشب ز وصل خود روا گردان وزان پس گر دل او را برنجانی روا باشد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۲۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها