اوحدی:اگر گوش بر دشمنانت نباشد لب من دمی بیدهانت نباشد
❈۱❈
اگر گوش بر دشمنانت نباشد
لب من دمی بیدهانت نباشد
ترا حسن و مالست و خوبی، ولیکن
چه سودست ازینها؟ چو آنت نباشد
❈۲❈
نشینی تو با هر کسی وز کسی من
چو پرسم نشانی، نشانت نباشد
چه نخجیر کندر کمندت نیفتد؟
چه ناچخ که اندر کمانت نباشد؟
❈۳❈
نجویم طریقی، نپویم به راهی
که آمد شد کاروانت نباشد
سری را، که پیوسته بر دوش دارم
نخواهم که بر آستانت نباشد
❈۴❈
لب خود بنه بر لب من، که سهلست
اگر نام من بر زبانت نباشد
من از غصه صد پی دل خویشتن را
بسوزم، که از بهر جانت نباشد
❈۵❈
اگر اوحدی را ز وصل رخ خود
بسودی رسانی، زیانت نباشد
کامنت ها