اوحدی:کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد فروغ روی ترا جرم مشتری نکشد
❈۱❈
کمان مهر ترا چرخ چنبری نکشد
فروغ روی ترا جرم مشتری نکشد
چنین که چشم تو آهنگ دین من دارد
حدیث من چه کند؟ گر به کافری نکشد
❈۲❈
به گرد کوی تو دیوانهوار کی گردم
گرم کمند دو زلف تو، ای پری، نکشد
بدان صفت که کمر در میان کشید ترا
میان ما عجبست ار به داوری نکشد!
❈۳❈
گرم چو عود نخواهی نشاند بر آتش
به باد گوی که: آن زلف عنبری نکشد
دلم به جان غم عشق تو میکشد، تا هست
ولی تنم ز ضعیفی و لاغری نکشد
❈۴❈
به وصف روی منیر تو اوحدی پس ازین
سفینها بنویسد، که انوری نکشد
کامنت ها