اوحدی:عشق را پا و سر پدید نشد زین بیابان خبر پدید نشد
❈۱❈
عشق را پا و سر پدید نشد
زین بیابان خبر پدید نشد
جز دل دردمند مسکینان
ناوکت را سپر پدید نشد
❈۲❈
همه چیز از تو بود و در همه چیز
جز تو چیزی دگر پدید نشد
خبری شد عیان من از فکر
وز عنایت خبر پدید نشد
❈۳❈
هر که پیش تو جان نکرد ایثار
از وجودش اثر پدید نشد
تا تو منظور بیدلان نشدی
هیچ صاحب نظر پدید نشد
❈۴❈
اوحدی، چارهای بکن خود را
کز تو بیچارهتر پدید نشد
کامنت ها