اوحدی:هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد ز شرم چون عرق از روی آن پسر بچکد
❈۱❈
هزار قطرهٔ خونم ز چشم تر بچکد
ز شرم چون عرق از روی آن پسر بچکد
سرشک چیست؟ که در پای او شدن حیفست
سواد مردمک دیده کز بصر بچکد
❈۲❈
خیال اوست درین آب چشم و میترسم
که وقت گریه مبادا به یک دگر بچکد!
مرا که سینه کبابست و دل بر آتش او
عجب نباشد اگر خونم از جگر بچکد
❈۳❈
یقین که خانهٔ چشمم شود خراب شبی
اگر بدین صفت از شام تا سحر بچکد
حلال میکنم، ار خون می بریزد خصم
به شرط آنکه بر آن آستان و در بچکد
❈۴❈
به صورت آب حیاتی، که مرده زنده کند
ز گوشهٔ لب شیرین او مگر بچکد
گر از لبش بچشی شربتی، نگه نکنی
به شربت عرق بید کز شکر بچکد
❈۵❈
به بوی آنکه گلی چون رخش به دست آرد
چه خون که از دل گرم گلاب گر بچکد؟
برابر رخش ار شمع را برافروزد
ز شرم عارضش از پای تا به سر بچکد
❈۶❈
قباش بر تن نازک چو بید میلرزد
ز بیم لعل لب آن پری گهر بچکد
حدیث خوبی این دلبران آتشروی
مرا رواست، که آتش ز شعر تر بچکد
کامنت ها