اوحدی:دل به کسی سپردهام کو همه قصد جان کند کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند
❈۱❈
دل به کسی سپردهام کو همه قصد جان کند
کام کسی روا نکرد، اشک بسی روان کند
هر که بدید کار ما وین رخ زرد زار ما
گفت که: در دیار ما جور چنین فلان کند
❈۲❈
حجت بندگی بدو، دارم از اعتراف خود
بیخبرست مدعی، هر چه جزین بیان کند
گفت:وفا کنم، دلا، هر چه بگوید آن پری
بر همه گوش کن ولی این مشنو که آن کند
❈۳❈
زلف دراز دست را بند نهاد چند پی
ور بخودش فرو هلد بار دگر چنان کند
من سخن جفای او با همه گفتهام، ولی
پند نگیرد اوحدی، تا دل و دین در آن کند
کامنت ها