اوحدی:عاشق کسی بود که چو عشقش ندی کند اول قدم ز روی وفا جان فدی کند
❈۱❈
عاشق کسی بود که چو عشقش ندی کند
اول قدم ز روی وفا جان فدی کند
دلبر، که دستگیری عاشق کند ز لطف
گر جان کنند در سر کارش کری کند
❈۲❈
زهری که دشمنی دهد از بهر رنج، تو
بستان به یاد دوست بخور، تا شفی کند
بستم دکان مشغله را در به روی خلق
تا عشق او در آید و بیع و شری کند
❈۳❈
از آستان نمیگذرم تا جفای او
خاکم وظیفه سازد و خونم جری کند
بر کشتگان تیغ غم او کفن مپوش
کان به شهید عشق که از خون ردی کند
❈۴❈
مجنون که شب رود بر لیلی، شگفت نیست
روز از تحملی ز سگان حمی کند
باد هواست، چار حد آن خراب کن
هر خانه را که جز هوس او بنی کند
❈۵❈
ای اوحدی، ز هر چه کنی کار عشق به
آیا کسی که عشق ندارد چه میکند؟
کامنت ها