اوحدی:عشق همان به که به زاری بود عزت عشق از در خواری بود
❈۱❈
عشق همان به که به زاری بود
عزت عشق از در خواری بود
دست بگیرد دل درویش را
دوست که در مهد و عماری بود
❈۲❈
هم نکند صید چنان آهویی
گر سگ ما شیر شکاری بود
از گل و باغش نبود چارهای
دیده که چون ابر بهاری بود
❈۳❈
یار مرا میکشد از عشق خود
کشتن عشاق چه یاری بود؟
روز که بیوصل بر آید ز کوه
در نظر من شب تاری بود
❈۴❈
هم بکند چارهٔ او اوحدی
چون شب رندی و سواری بود
کامنت ها