اوحدی:ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟ مثل تو نمییابم، آخر به چه مانی خود؟
❈۱❈
ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
مثل تو نمییابم، آخر به چه مانی خود؟
هر کس که تو میبینی حالی بتو میگوید:
من هیچ نمیگویم، دانم که تو دانی خود
❈۲❈
چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی
زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود
من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی
اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود
❈۳❈
کس را چو نمیخواهی کاگه شود از حالت
خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود
همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد
در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود
❈۴❈
چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد
دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود
کامنت ها