اوحدی:دل میبرد امشب ز من آن ماه، بگیرید دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید
❈۱❈
دل میبرد امشب ز من آن ماه، بگیرید
دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید
اندر پی او آه منست آتش سوزان
گر شمع فرو میرد، ازین آه، بگیرید
❈۲❈
گردن نکند نرم به فریاد و به زاری
او را ز چپ و راست با کراه بگیرید
ناگه دل من برد، چو آگه شدم، او را
آگاه کنید از من و ناگاه بگیرید
❈۳❈
این قصه درازست، مگویید: چه کرد او؟
گویید: دلی گم شد و کوتاه بگیرید
گر زلف چو شستش به کف افتد ز رخ و لب
یک بوسه و ده بوسه، نه، پنجاه بگیرید
❈۴❈
تا زندهام او را برسانید به من باز
چون مرده شوم، خواه بشد، خواه بگیرید
زندان دل ما همه چاه زنخ اوست
دلهای گریزنده در آن چاه بگیرید
❈۵❈
او گر ندهد داد دل اوحدی امشب
فردا به در آیید و در شاه بگیرید
کامنت ها