اوحدی:عنایتیست خدا را به حال ما امروز که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز
❈۱❈
عنایتیست خدا را به حال ما امروز
که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز
شبی چو سال ببینم و گرنه نتوان گفت
حکایت شب هجر چو سال ما امروز
❈۲❈
فراقنامه که دی دل به خون دیده نوشت
سپردهایم به باد شمال ما امروز
کجا خلاص شوند از وبال ما فردا؟
جماعتی که شکستند بال ما امروز
❈۳❈
از آن لب و رخ حاضر جواب شرط آنست
که بوسه بیش نباشد سؤال ما امروز
ز سیم اشک و زر چهره وجه آن بنهیم
گر التفات نماید به حال ما امروز
❈۴❈
خیال را بفرستد دگر به شب جایی
گرش وقوف دهند از خیال ما امروز
به زلف او دهم این نیم جان که من دارم
و گرنه دل ننهد بر وصال ما امروز
❈۵❈
به خواب شب مگر آن روی را توان دیدن
که پیش دوست نباشد مجال ما امروز
چو باد صبح کنون قابلی نمییابد
که بشنود سخنی از مقال ما امروز
❈۶❈
صبا، برابر رخسار آن غزال بهشت
اداکن این غزل از حسب حال ما امروز
اگر کند طلب اوحدی ز لطف بگوی
که: بیش ازین نکنی احتمال ما امروز
کامنت ها