اوحدی:امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
❈۱❈
امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
❈۲❈
رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
مستم، تو بر سلامت مستی چو من بکوش
ای هوشیار، پند مده پر مرا، که من
زان باده خوردهام که نیایم دگر به هوش
❈۳❈
ما عاشقیم زار و ز ما پرده بر مدار
بر زار و عاشق ار بتوان پردهای بپوش
زاهد چراست خشک و چنین آبها روان؟
صوفی چراست سرد و چنین بادها به جوش؟
❈۴❈
ساقی، میار جز قدح آن شراب صرف
مطرب، مگوی جز سخن آن لب خموش
گویند: پیش او سخن خویشتن بگوی
گفتن چه سود؟ چونکه نباشد سخن نیوش
❈۵❈
گوشی نمیکنی تو بدین جانب، ای نگار
تا بر کشم ز دل، که خراشیدهای، خروش
چون اوحدی به روی تو مینوشم این شراب
نقلم ده از لب و به زبانم بگوی: نوش
کامنت ها