اوحدی:پستهٔ آن ماه مروارید گوش چون بخندد بشکند بازار نوش
❈۱❈
پستهٔ آن ماه مروارید گوش
چون بخندد بشکند بازار نوش
صورت او مایهٔ لطفست و ناز
پیکر او سایهٔ عقلست و هوش
❈۲❈
نرگس جادو فریبش سحر پاش
سنبل هاروت بندش لاله پوش
چون مگس برسر نهد هر لحظه دست
از لب چون لعل او شکر فروش
❈۳❈
در غم او باز دیگ سینه را
آتشی کردم، که ننشیند ز جوش
خاطر ما کی خراشیدی چنین؟
گر به گوش او رسیدی این خروش
❈۴❈
دوش آب دیده از سر میگذشت
در غم آن زلفهای تا به دوش
اوحدی، تا کی کشی بار غمش؟
از کشش چون نیست سودی، پس مکوش
❈۵❈
گر به قولت گوش میدارد، بنال
ور سخن در وی نمیگیرد، خموش
کامنت ها