اوحدی:ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها زلف تو حلقهحلقه و در حلقه تابها
❈۱❈
ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
زلف تو حلقهحلقه و در حلقه تابها
حوران جنت ار به کمالت نگه کنند
در رو کشند جمله ز شرمت نقابها
❈۲❈
دست قضا چو نسخهٔ خوبان همینبشت
روی تو اصل بود و دگر انتخابها
گر پرتوی ز روی تو در عالم اوفتد
سر بر کند ز هر طرفی آفتابها
❈۳❈
آخر زکوة این همه خوبی نه واجبست؟
منعت که میکند که نکردی ثوابها؟
فردا مگر گناه نباشد مرا به حشر
کامروز در فراق تو دیدم عذابها
❈۴❈
من میکنم دعا و تو دشنام میدهی
آری، بر تو کم نبود این جوابها
از اشک دیده بر ورق روی چون زرم
گویی مگر به سیم کشیدند بابها
❈۵❈
امشب چنان گریستهام کاشک چشم من
همسایه را به خانه در افکند آبها
بر خوان سینه از دل بریان نهادهام
در رهگذار خیل خیالت کبابها
❈۶❈
غیری در اشتیاق تو گر نامهای نوشت
شاید که اوحدی بنویسد کتابها
کامنت ها