اوحدی:ای به خار هجر ما را سفته دل رحمتی کن بر من آشفته دل
❈۱❈
ای به خار هجر ما را سفته دل
رحمتی کن بر من آشفته دل
رنگ رویم سربسر کرد آشکار
سر اندر سالها بنهفته دل
❈۲❈
قصهٔ آتش، که در جان منست
بر زبان آب چشمم گفته دل
بر امید آنکه او را غم خوری
پیش خار غم چو گل بشکفته دل
❈۳❈
سینهٔ ما را، که خلوتگاه تست
از غبار هر خیالی رفته دل
پیش ازینم هر کسی میداد پند
لیک از کس پند ناپذرفته دل
❈۴❈
شرح بیداری و شبهای ترا
اوحدی، زین پس مگو با خفته دل
کامنت ها