اوحدی:گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم ور کار ببند آمد، من جستم و من جستم
❈۱❈
گر یار بلند آمد، من پستم و من پستم
ور کار ببند آمد، من جستم و من جستم
من حاکم این شهرم، هم نوشم و هم زهرم
گر خصم بود پنجه، من شستم و من شستم
❈۲❈
ای هر سخنت کامی، در ده ز لبت جامی
کان توبه که دیدی تو، بشکستم و بشکستم
هر چند به حالم من، از دست که نالم من؟
زیرا که دل خود را، من خستم و من خستم
❈۳❈
ای مطرب درویشان، کم کن سخن خویشان
گو نیست شوند ایشان، من هستم و من هستم
هر کس به گمان خود، گوید سخنان خود
من یافتم آن خود، وارستم و وارستم
❈۴❈
ای اوحدی، ار باری، دادی خبر یاری
در یار که میگفتم، پیوستم و پیوستم
کامنت ها