اوحدی:نبض دل شوریدهٔ محرور گرفتم دامن ز هوی و هوسش دور گرفتم
❈۱❈
نبض دل شوریدهٔ محرور گرفتم
دامن ز هوی و هوسش دور گرفتم
زین حجرهٔ ویرانه چو شد سیر دل ما
راه در آن خانهٔ معمور گرفتم
❈۲❈
گر راه درازست، چه اندیشه؟ که پنهان
ره توشه ازان منظر منظور گرفتم
در صورت حورا صفتی نیست ز حسنش
من دیده ز دیدار چنان حور گرفتم
❈۳❈
تا مرده دلان را ز کف غم برهانم
چون روح نفس در نفس صور گرفتم
در حضرت سلطان معانی به حقیقت
بردیم مثال خود و منشور گرفتم
❈۴❈
ای اوحدی، آن نور که پروانهٔ اویی
چون رفت؟ که این تابش از آن نور گرفتم
کامنت ها