گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اوحدی:چو چشمش راه دل می‌زد من بیدل کجا بودم؟ ز خود بیزار چون گشتم؟ برو ایمن چرا بودم؟

❈۱❈
چو چشمش راه دل می‌زد من بیدل کجا بودم؟ ز خود بیزار چون گشتم؟ برو ایمن چرا بودم؟
رفیقان گر زمن پرسند حال او که: چون گم شد؟ بغیر از من کرا گیرند؟ چون من در سرا بودم
❈۲❈
معاذالله! کجا خواهم که: گم گردد دلم؟ لیکن سخن بر من همین باشد که: با دزد آشنا بودم
دلم خود رفت و این ساعت دو چشم شوخ این خوبان بجای دل مرا سوزد که: در دل من بجا بودم
به دست دیده بود آن دل، کنون گم گشت و چندین شد
که من با دیده در دعوی و با تن در قضا بودم
❈۳❈
دل خود چون گذارد کس به دست چشم سرگردان؟ گر ازمن راست می‌پرسی، به صد چندین سزا بودم
به بالایی چنان دادن دل آشفته را هر دم ز گمراهیست ورنه من چه مرد این بلا بودم؟
بریزد خون من هر لحظه، پس گوید: وفا بود این
گر این‌ها را وفا خوانند، پس من بی‌وفا بودم
❈۴❈
مرنجانید، هشیاران، من مست پریشان را که من پیش از پریشانی هم از جمع شما بودم
هوای عشق و آب چشم کی سازد غریبان را؟ ز من پرس این، که من عمری درین آب و هوا بودم
❈۵❈
به ناچارست ازو دوری مرا این شیوه مستوری نه خود را دور کردم یا تو گویی: پارسا بودم
نه امروزینه بود این مهر و امسالینه این سودا
که کار من به رسوایی بدین سان بود تا بودم
بسر برد اوحدی مردانه راه خویش و من مانده که رد شهر زبون گیران به دامی مبتلا بودم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۰۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها