اوحدی:صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!
❈۱❈
صبا، چو برگذری سوی غمگسار دلم
خبر کنش که: زهی بیخبر ز کار دلم!
شکستهٔ غم عشقت ز روزگار، ای دوست
دل منست، که شادی به روزگار دلم
❈۲❈
کنون که در پی آزار من کمر بستی
مباش بیخبر از نالههای زار دلم
برین صفت که دلم را نگاهبان غم تست
به منجنیق نگیرد کسی حصار دلم
❈۳❈
دل مرا ز برت راه باز گشت نماند
ز سیل گریه، که افتاد در گذار دلم
بیا و سر دل من ز اوحدی بشنو
که اوست درهمه گیتی خزینهدار دلم
کامنت ها