اوحدی:به آن سرم که: سر خود ز می چو مست کنم گذر به کوچهٔ آن ترک میپرست کنم
❈۱❈
به آن سرم که: سر خود ز می چو مست کنم
گذر به کوچهٔ آن ترک میپرست کنم
به خیره سوختنم دست یافت دوست، مگر
به چاره ساختن آن دوست را به دست کنم
❈۲❈
به گردن دلم از نو درافگند بندی
از آن کمند چو آهنگ بازرست کنم
دلم به دام بالها در اوفتد چون صید
چو یاد صید که از دام من بجست کنم
❈۳❈
هوای قد بلندش مرا چو پست کند
نوای گفتهٔ خود را بلند و پست کنم
دلم به تیر غمش خسته گشت و میخواهم
که جان خود هدف آن کمان و شست کنم
❈۴❈
گرم طلب کنی، ای اوحدی، ازان درجوی
که من به خاک سر کوی او نشست کنم
کامنت ها