اوحدی:امروز عید ماست، که قربان او شدیم اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم
❈۱❈
امروز عید ماست، که قربان او شدیم
اکنون شویم شاه، که دربان او شدیم
چندان غریب نیست که باشد غریبدار
این سرو ماه چهره، که مهمان او شدیم
❈۲❈
ای بادصبح، بگذر و از ما سلام کن
بر روضهای، که عاشق رضوان او شدیم
فرخنده یوسفیست، که زندان اوست دل
زیبا محمدیست، که سلمان او شدیم
❈۳❈
این خواجه از کجاست؟ که «طوعا و رغبة»
بیکره و جبر بندهٔ فرمان او شدیم
تا ما گدای آن رخ و درویش آن دریم
ننشست خسروی، که ز سلطان او شدیم
❈۴❈
گفتم: ز درد عشق تو شد اوحدی هلاک
گفتا: چه غم ز درد؟ که درمان او شدیم
کامنت ها