اوحدی:مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب
❈۱❈
مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب
خوارم و بیوصل دوست خوار بود آدمی
زارم و بیروی گل زار بود عندلیب
❈۲❈
دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار
یا نظری بیستیز، یا گذری بیرقیب
ما ز تو مهر و وفا خواستهایم، ای صنم
نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب
❈۳❈
نیست ز خامان عجب عشق زنخدان و لب
طبع چه جوید؟رطب، طفل چه جوید زبیب
ابروی محرابوش گر سوی مسجد بری
نعره برآرد امام، در غلط افتد خطیب
❈۴❈
گر بکشم خویش را در طلب وصل تو
سود ندارد، که نیست کار برون از نصیب
چاره به جز صبر نیست، کان رخ چون آفتاب
دل برباید، مگر دیده بدوزد لبیب
❈۵❈
دلمنه، ای اوحدی، زانکه به شهر کسان
جور کشد بیسخن عاشق و آنگه غریب
کامنت ها