اوحدی:اشک ما آبیست روشن در هوات خود به چشم اندر نیامد اشک مات
❈۱❈
اشک ما آبیست روشن در هوات
خود به چشم اندر نیامد اشک مات
در طوافت سعی خواهم کرد از آنک
سعیها کردست گردون در صفات
❈۲❈
خون من ریزی و دل گیری نوا
بینوایی به دلم را از نوات
ای خط سبزت برات خون من
کم نویس آن خط که مردیم از برات
❈۳❈
دی دوایی می نبشتی از قلم
حال من نشنید و دل خون شد دوات
ای به زلف و خال چون لیل دجا
در دل و جانم غم لیلی دوجات
❈۴❈
نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست
نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات
دل بلات ار بت پرستان میدهند
بت پرستم من، که دادم دل بلات
❈۵❈
گر نجات از عشق جویی، اوحدی
پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات
کامنت ها