اوحدی:تا به کی این بستن و بگسیختن؟ سیر نگشتی تو ز خون ریختن؟
❈۱❈
تا به کی این بستن و بگسیختن؟
سیر نگشتی تو ز خون ریختن؟
چیست چنین مست شدن وانگهی
با من بیچاره بر آویختن؟
❈۲❈
بر لب بدخواه زدن آب وصل
وز تن من گرد بر انگیختن؟
سیم تنا، خوش عملی نیست این
دل ز کسان بردن و بگریختن
❈۳❈
پردهٔ صد دل به دریدن به جور
پردهٔ رخسار در آویختن
خاک توام، ای پسر، آخر چراست؟
بر سر ما خاک جفا بیختن
❈۴❈
دست ندارد ز تو باز اوحدی
گر چه نداری سر آمیختن
کامنت ها