اوحدی:عشق را فرسودهای باید چو من در مشقت بودهای باید چو من
❈۱❈
عشق را فرسودهای باید چو من
در مشقت بودهای باید چو من
لایق سودای آن جان و جهان
از جهان آسودهای باید چو من
❈۲❈
تا غم او را به کار آید مگر
کار غم فرسودهای باید چو من
از برای خوردن حلوای غم
خون دل پالودهای باید چو من
❈۳❈
انتظار دیدن آن ماه را
سالها نغنودهای باید چو من
تا ز وصل او به درمانی رسد
درد دل پیمودهای باید چو من
❈۴❈
اوحدی، راه غم آن دوست را
خاک و خون آلودهای باید چو من
کامنت ها