اوحدی:ای مکان تو از مکان بیرون سر امرت ز کن فکان بیرون
❈۱❈
ای مکان تو از مکان بیرون
سر امرت ز کن فکان بیرون
در وجودی و از وجود به در
در جهانی و از جهان بیرون
❈۲❈
آسمان و زمین تو داری، تو
از زمین وز آسمان بیرون
فتنهای در میان فگنده ز عشق
خویشتن رفته از میان بیرون
❈۳❈
ساعتی نیستی ز دل خالی
نفسی نیستی ز جان بیرون
آن و اینت به فکر چون یابند؟
ای تو از فکر این و آن بیرون
❈۴❈
بنشینی و از نشستن خود
بینشانی و از نشان بیرون
آخر و اولی و بودن تو
ز آخر و اول زمان بیرون
❈۵❈
چون دل اوحدی زبون تو شد
این سخن رفتش از زبان بیرون
کامنت ها