اوحدی:حلقهٔ زرین بر آن گوش گهربندش ببین خال مشکین بر لب شیرین چون قندش ببین
❈۱❈
حلقهٔ زرین بر آن گوش گهربندش ببین
خال مشکین بر لب شیرین چون قندش ببین
بسته بر هم گردن شهری، دل دیوانه را
در میان حلقهای زلف چون بندش ببین
❈۲❈
چشم معنی برگشای و چشمهٔ آب حیات
مضمر اندر گوشهٔ لعل شکرخندش ببین
اشک همچون دجلهٔ من در غمش دیدی بسی
بر دل من محنت چون کوه الوندش ببین
❈۳❈
دیدهای کان عهد یاران قدیمی چون شکست؟
این زمان با دوستان تازه پیوندش ببین
عاشقان از آرزوی روی او جان میدهند
آرزوی عاشقان آرزومندش ببین
❈۴❈
اوحدی پندم همی گوید که: ترک عشق کن
دیدن رویی چنان و دادن پندش ببین!
کامنت ها