اوحدی:ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
❈۱❈
ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو
❈۲❈
عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو
دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو
❈۳❈
از بند رها میکن، مملوک و بها میکن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو
شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو
❈۴❈
چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
کامنت ها