اوحدی:دل من خستهٔ یاریست بیتو تنم در قید بیماریست بیتو
❈۱❈
دل من خستهٔ یاریست بیتو
تنم در قید بیماریست بیتو
مرا گوییکه: بیمن جان همی ده
کرا خود غیر ازین کاریست بیتو؟
❈۲❈
ترا در سر دلازاریست بیمن
مرا با خود دلازاریست بیتو
تو فخری میکنی بر من، چه حاجت؟
مرا از خویش خود عاریست بیتو
❈۳❈
دلی را شاد پنداری تو، زنهار!
مپندار این که پنداریست بیتو
فضای هفت کشور بر دو چشمم
ز غم چون چاره دیواریست بیتو
❈۴❈
هر آن گل کز گلستانی بر آید
به چشم اوحدی خاریست بیتو
کامنت ها