اوحدی:آن گل سوریست در کلاله نهفته یا به عبیرست برگ لاله نهفته
❈۱❈
آن گل سوریست در کلاله نهفته
یا به عبیرست برگ لاله نهفته
در دهن کوچک چو پستهٔ او بین
رستهٔ دندان همچو ژاله نهفته
❈۲❈
از گل و شکر نواله ایست لب او
داعیهٔ بوسه در نواله نهفته
سینهٔ من هر نفس که زد به فراقش
در دم او شد هزار ناله نهفته
❈۳❈
خط خوشش را حوالتست به خونم
کی شود آن خط و آن حواله نهفته؟
در جگر اوحدی نگر، که ببینی
از غم او درد چند ساله نهفته
❈۴❈
دم به دم او را غزل بسوزتر آید
از نظرش تا شد آن غزاله نهفته
کامنت ها