اوحدی:شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
❈۱❈
شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم
روی تو ما را لاله بس، ممزوج گلناری بده
❈۲❈
اکنون که آب از کار شد، بر خیز و آب کار کن
بیکار منشین، ای پسر، آن بادهٔ کاری بده
امشب که در دیر آمدم، زنار باید بر میان
ای یار ترسا، حلقهای زان یار زناری بده
❈۳❈
مستی و مستوری بهم نیکو نباشد، دلبرا
یا پیش مستان کم نشین، یا ترک هشیاری بده
سالیست تا من بوسهای زان لب تمنی میکنم
اکنون چو فرصت یافتم، عذرش چه میآری؟ بده
❈۴❈
دانم نیاری کام دل پیش رقیبان دادنم
دشنام، باری، پیش تو سهلست، مییاری، بده
جانا، ز خوی تند خود، چون بیگناهم، هر نفس
صد بار بر دل مینهی، یک بوسه سر باری بده
❈۵❈
از هر دو گیتی اوحدی چون عاشقزار تو شد
یا قصد آزارش مکن، یا ترک بیزاری بده
کامنت ها