اوحدی:چیست آن شهریار در پرده؟ شور در شهر و یار در پرده
❈۱❈
چیست آن شهریار در پرده؟
شور در شهر و یار در پرده
هر زمان بار می‌دهد، لیکن
نیست امکان بار درپرده
❈۲❈
پرده از روی برگرفت آن ماه
همچنان روی کار در پرده
همه گلها ازو شکفته و باز
گل او غنچه‌وار در پرده
❈۳❈
پرده داری بدوستان دادست
و آنگه آن پرده دار در پرده
چیست این نقش گونه‌گون؟ ار نیست
نقشبندی سوار در پرده
❈۴❈
از پس پرده جمله حیرانند
کس ندارد گذار در پرده
همه را رخ به خون دیده نگار
نیست کس با نگار در پرده
❈۵❈
گر نخواهی که: گم شوی از خود
نروی زینهار! در پرده
رانی، این پرده را چو راست کنند
نالهٔ زار زار در پرده
❈۶❈
از برون گر هزار بینی، نیست
جز یکی زان هزار در پرده
هم تویی پردهٔ بصیرت تو
خویشتن را مدار در پرده
❈۷❈
پردهٔ خویش را بسوز و ببین
دوست را آشکار در پرده
مرو، ار پرده در میان بینی
پرده بین را چکار در پرده؟
❈۸❈
تو که چون شیر پرده پشمینی
چون بگیری شکار در پرده؟
رفع این پرده یک نفس کارست
مبر این روزگار در پرده
❈۹❈
اگر آن رخ جمال بنماید
نهلد پود و تار در پرده
پرده زان دیده‌ای، که هست ترا
دیدهٔ اعتبار در پرده
❈۱۰❈
نظر جهل چون تواند دید
یار در غار و غار در پرده؟
هر که او اختیار خود بگذاشت
رفت بی‌اختیار در پرده
❈۱۱❈
گر درین پرده میروی، ایدل
اوحدی را میار در پرده
کامنت ها